آن روز، تهران فقط پایتخت نبود، قلب تپندهی اندوه ایران بود. صدای انفجار پیچید و خاک را لرزاند. میان دود و آوار، صدای آژیری برخاست که اینبار نه برای نجات، که برای شهادت به صدا درآمد.
دو فرشتهی نجات، بیسلاح، بیزره، تنها با قلبی پر از ایمان و دستی پر از مرهم، به دل حادثه زدند. نه برای جنگ، که برای زندگی؛ نه برای انتقام، که برای آرامش. اما آتشِ دشمن، میان میدان انسانیت هم رحم نکرد.
آمبولانس، پناهگاه زخمیها، آتش گرفت. و در آن شعلهها، دو قهرمان، آرام و بیصدا، جاودانه شدند.
برای تو مینویسم، ای شهید امدادگر؛
تو که نشان دادی شرافت، رنگ ندارد.
تو که با سوختنت، چراغی شدی در تاریکی انسانگریزی.
تو که در لباس بیطرفی، جانب روشنی را گرفتی.
چه تلخ بود زمانی که این خبر مخابره شد:
«فوری // حمله مستقیم رژیم صهیونیستی به تیمهای امدادی هلال احمر در تهران. احتمال شهادت دو امدادگر.»
چه سخت بود شنیدنش.
چه سنگین بود باورش.
دعا کردیم تکذیب شود… اما نشد.
مگر نه اینکه نیروهای امدادی در جهان، مصونیت دارند؟
مگر نه اینکه سازمانهای جهانی، بر بیطرفیشان مهر تأیید زدهاند؟
پس چرا در این میدان، فرشتهای بیبال سوخت و جهانی فقط تماشا کرد؟
امروز، نام تو را با افتخار میخوانیم،
ای که در خط مقدم انسانیت شهید شدی.
ای که یادمان دادی حتی در میانهی جنگ، میشود مردِ صلح بود.
قسم به خون تو، قسم به مرام سرخت،
ما صدای بیپاسخ نمیگذاریم، ما مرهم زخمهای وطن خواهیم ماند.
تو رفتی، اما راهت ماند.
در تاریخ این خاک، کنار نامهای بزرگ، نام تو نیز خواهد درخشید:
شهید امدادگر؛ فرشتهای که برای زندگی ایستاد و جاودانه شد.
امین سیاه بالایی، کارشناس روابط عمومی جمعیت هلالاحمر گلستان